جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، بر آن است که با استفاده از عناصر داستانی به تبیین سیره شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی بپردازد. «رئیسی روحانی بود» از سوی گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی، تدوین و روانه بازار کتاب شده است. تارنمای ناشر در تشریح محتوای کتاب به نکات ذیل اشارت برده است: «کتاب رئیسی روحانی بود، زندگینامه و خاطرات رئیسجمهور شهید، خادم الرضا، آیتالله سید ابراهیم رئیسی است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. نامگذاری این کتاب به دلیل مشی زندگی و روش زیست ایشان است که به معنای واقعی تبلور یک روحانی در متن جامعه بودند و در راه جستوجوی عدالت و تقوا و برای خدمت به مردم، شهید شدند. کتاب رئیسی روحانی بود سعی دارد به گونهای شفاف، روش زیست ایشان، زندگی واقعی یک روحانی مخلص و خادم مردم را به نمایش بگذارد. این کتاب با نگاهی جامع، از ابتدای تولد او تا پایان شهادتش را شرح داده و خاطرات جذاب و شنیدنیای در این کتاب میخوانید که کمتر جایی شنیدهاید. ماجرای سید ابراهیم ۲۰ ساله که دادستان شهر پرحاشیه کرج میشود و برای اجرای قانون با هیچکس تعارف ندارد و همان زمان بنیصدر و منتظری برای اجرای قانون توسط او با وی درگیر هم میشوند! داستان عباس معروفی و حکم اعدامی که شهید رئیسی آن را لغو میکند. زندگی ساده و خانه استیجاری که سالها با وجود داشتن مسئولیتهای بزرگ در جمهوری اسلامی در آن زندگی میکند. گرهگشایی از مردم رسم زندگی او بود و بسیاری از مردمی که با ایشان برخورد مستقیم داشتند، لطافت و مهربانی وی را تأیید میکنند. در زمانی که با سوء مدیریتها، کارخانهها به تعطیلی کشانده میشد و کارگران بسیاری بیکار میشدند، او کمر همت بست و یکی یکی موانع را برداشت و رونق تازه به جریان صنعت کشور داد، مثالش کارخانه هپکو. او را با سوادترین رئیسجمهور ایران میدانند، در دروس حوزه تا پایان سطح چهار و همزمان اخذ مدرک دکتری در رشته فقه خصوصی از دانشگاه شهید بهشتی، شاهدی بر این مدعاست، اما کسانی حالا به او بیسواد میگویند که عنوان رساله دکتری وی را حتی نمیتوانند بنویسند!...»
در بخشی از اثر فوق آمده میخوانیم: «در جریان دادگاههای گروهک منافقین در تهران که در ایام شهادت آیتالله رئیسی برگزار شد، یکی از اعضای قبلی این سازمان در مورد اقدامات این گروهک صحبت کرد و گفت: من در یک عملیات ترور شرکت کردم و یک مغازه لوازم ورزشی را - که یک فرد انقلابی آن را اداره میکرد- با نارنجک هدف قرار دادم. در جریان این حمله، یکی از عابرین پیاده به شهادت رسید. من به دنبال عملیات دیگری در همدان بودم که دستگیر شدم. جرم من مشخص بود. خودم میدانستم که اعدام من حتمی است. من انسان بیگناهی را کشته بودم، اما در زندان واقعاً توبه کردم. دادستان همدان از طریق خانوادهام متوجه موضوع شد. به دیدنم آمد و با من صحبت کرد و گفت: تمام تلاشم را برای رهایی تو انجام میدهم. باورم نمیشد دادستان انقلاب، اینقدر با مهربانی برخورد کند. نامش را پرسیدم و فهمیدم آیتالله رئیسی است. ایشان وقتی فهمید با نیروهای انقلابی همکاری دارم، شرایط را برای من مهیا کرد. پس از چند جلسه دادگاه، مبلغی به عنوان دیه تعیین کرد و چند سال حبس نیز برایم تعیین شد و سپس آزاد شدم. او بود که با برخورد خوب، سرنوشت مرا تغییر داد....»